چسان
لغتنامه دهخدا
چسان .[ چ ِ ] (ق مرکب ) (از چه + سان ) برای طلب کیفیت . (آنندراج ). مرادف «چگونه » در معنی . (آنندراج ). برای طلب وضع. (آنندراج ). چه طور و چه وضع و چه نحو و چه باعث و چگونه . (ناظم الاطباء). چون . چه جور :
مرا زین پیش دیدستی ، نگه کن تا چسان گشتم
نیم زانسان که من بودم ، دگر گشتم جوان گشتم .
و گرگویی که در معنی نیند اضداد یکدیگر
تفاوت از چسان باشد میان صورت و اسما.
صدای ریختن خون من بلند نشد
چسان جواب دهم چشم سرمه رنگ ترا؟
نهالی را که من چون تاک پروردم بخون دل
چسان بینم بجام دیگران صائب شرابش را.
مرا زین پیش دیدستی ، نگه کن تا چسان گشتم
نیم زانسان که من بودم ، دگر گشتم جوان گشتم .
فرخی .
و گرگویی که در معنی نیند اضداد یکدیگر
تفاوت از چسان باشد میان صورت و اسما.
ناصرخسرو.
صدای ریختن خون من بلند نشد
چسان جواب دهم چشم سرمه رنگ ترا؟
؟ (از آنندراج ).
نهالی را که من چون تاک پروردم بخون دل
چسان بینم بجام دیگران صائب شرابش را.
صائب .