ترجمه مقاله

چسپانده

لغت‌نامه دهخدا

چسپانده . [ چ َ دَ / دِ ] (ن مف ) دو و یا چند چیز بهم ملصق کرده . (ناظم الاطباء). دوسانده . دو چیز بهم چسبیده . دو یا چند چیز بوسیله ٔ چسپ یا غیر آن بهم ملصق شده . || (اِ) دو کاغذ با هم ملتصق که بکار مشق آید و در هندوستان آنرا «وصلی » خوانند، و آن من حیث الترکیب ترجمه ٔ وصلی است . (آنندراج ). کاغذ دولائی بهم چسبیده که در روی آن مشق خطکنند. (ناظم الاطباء). در قدیم قسمی از کاغذ بوده که دو کاغذ بهم چسپیده بود. (فرهنگ نظام ) :
با رقیب آن مه سریشم اختلاط افتاده است
شست وشوی نیک خواهم داد آن چسپانده را.

اشرف (از آنندراج ).


چو برکار گشتم بدوکان او
باندازه ٔ خط فرمان او
ندیدم بجز اشک افشانده ای
ندیدم بجز غیر چسپانده ای .
میرزاطاهر وحید (در تعریف صحاف ، از آنندراج ).
رسا شد [ کذا ] مشق یکتایی مرااز جلوه ٔ غیرش
به مکتب خانه ٔ وحدت دوئی چسپانده ٔ من شد.

رایج (از آنندراج ).


بهار آمد که جوشد زآتش گل باز خون من
گل رعنا بود چسپانده ٔمشق جنون من .

واعظ (از آنندراج ).


ترجمه مقاله