ترجمه مقاله

چشم

لغت‌نامه دهخدا

چشم . [ چ َ / چ ِ ش ُ ] (اِ) دانه ٔ سیاهی باشد لغزنده که آنرا در داروهای چشم بکار برند و چون بپزند و خشک سازند بعد از آن صلایه کرده بر هر جراحت که پاشند نیک شود، خصوصاً بر جرحت آلت تناسل و جراحتی که مادرزاد باشد و باین معنی بضم ثانی هم بنظر آمده است . (برهان ) . بمعنی دارویی که بکار چشم آید و آن را «چاکسو» نیز خوانند. (آنندراج ). دانه ٔ سیاه که آنرا «چاکسو» گویند. (غیاث ). داروئی که چاکسو گویند. (ناظم لااطباء). داروی چشم . جاکشو. چاکشو. چشام . تشمیزج . چِشُم . (در اصطلاح اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه ) :
مرا داد از توتیا نفع بیش
بچشم من انداخت چون چشم خویش .

وحید (در تعریف کحال ، از آنندراج ).


رجوع به چاکسو و چشام شود.
ترجمه مقاله