ترجمه مقاله

چشم بد

لغت‌نامه دهخدا

چشم بد. [ چ َ / چ ِ م ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نظر بد و نگاه بد. (ناظم الاطباء). چشمی که اثر بد دارد و چشم زخم میزند. (فرهنگ نظام ). چشم زخم . عین الکمال :
ندانم چه چشم بد آمد براوی
چرا پژمرید آن چو گلبرک روی .

فردوسی .


چون کار بآخر رسید چشم بدبدو خورد که محمودیان از حیلت نمی آسودند. (تاریخ بیهقی ).
چوچشم بد همیشه دورم از تو
چو بدخواه لبت رنجورم از تو.

نظامی .


ای ملک العرش مرادش بده
وز خطر چشم بدش دار گوش .

حافظ.


|| بلا و آفت . (ناظم الاطباء).
- چشم بد از روی تو دور ؛ یعنی خدا ترا محافظت کند و از آسیب چشم بد ایمن دارد :
قل هواﷲ احد چشم بد از روی تو دور.
- چشم بد دور ؛ یعنی ماشأاﷲ. تبارک اﷲ. بنامیزد. احسن . زه .آفرین : چشم بد دور که نوشیروان دیگر است .(تاریخ بیهقی ).
- چشم بد دور بودن ؛ بلا و آفت و نظر بد دور بودن . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله