ترجمه مقاله

چشم مالیدن

لغت‌نامه دهخدا

چشم مالیدن . [ چ َ / چ ِ دَ ] (مص مرکب ) مالیدن چشم . مالش دادن پلک چشم . || هوشیار شدن و ازغفلت برآمدن . (آنندراج ). از خواب غفلت بیدار شدن .
- چشمت را بمال ؛ یعنی درست حواست را جمع ک-ن و خوب دیده ٔ بینش خود را بگشای :
سگ بنطق آمد که ای صاحب کمال
بی حیامن نیستم ، چشمت بمال .

شیخ بهائی .


ترجمه مقاله