ترجمه مقاله

چشم آب دادن

لغت‌نامه دهخدا

چشم آب دادن . [ چ َ / چ ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از تماشا کردن . (برهان ). مرادف نظر و دیده را آب دادن . (از آنندراج ). دیدن چیز مرغوب و تماشا کردن آن را. (آنندراج ). تماشا کردن . (غیاث ) (ناظم الاطباء) (مجموعه ٔ مترادفات ص 97). چشم را آب دادن :
آب خواهد داد چشمی از تماشایش حباب
این چنین باران اگر از چشم احباب آورم .

ظهوری (از آنندراج ).


|| کنایه ازاکتساب فیض دیدار کردن . (آنندراج ) :
از حجاب عشق صائب روی چون خورشید او
رفت در ابر خط و چشمی ندادم آب ازو.

صائب (از آنندراج ).


|| روشن کردن چشم . (فرهنگ نظام ). چشم را بجمال معشوق یا محبوب روشن کردن :
چشم خود را داده بود از آب حیوان خضر آب
تا غرور آئینه را از دست اسکندر گرفت .

صائب (از آنندراج ).


ترجمه مقاله