ترجمه مقاله

چشم کردن

لغت‌نامه دهخدا

چشم کردن . [ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از چشم زخم رسانیدن باشد. (برهان ) (آنندراج ). چشم زخم رسانیدن . (ناظم الاطباء). چشم زخم زدن . (فرهنگ نظام ). کسی یا چیزی را با چشم آسیب رسانیدن :
که چشم کرد دل داغدار را صائب
که دود تلخی ازین لاله زار میخیزد.

صائب (از آنندراج ).


او مایل شکار و من آشفته کز حسد
آهومباد چشم کند آن نگاه را.

میرنجات (از آنندراج ).


رجوع به چشم و چشم کردگی وچشم کرده شود.
- بچشم کردن ؛ کنایه است از در نظر گرفتن و منظور نظر قرار دادن :
بچشم کرده ام ابروی ماه سیمائی
خیال سبز خطش نقش بسته ام جائی .

حافظ.


- بچشم کردن کسی یا چیزی را ؛ اشاره است به آسیب رسانیدن آن کس یا آن چیز را بوسیله ٔ چشم زخم و چشم بد :
تا ترا کبر تیزخشم نکرد
تاترا چشم تو بچشم نکرد.

سنائی .


ترجمه مقاله