ترجمه مقاله

چغان

لغت‌نامه دهخدا

چغان . [ چ َ ] (اِخ ) اسم موضعی است . (فرهنگ اسدی ). نام موضعی است و بعضی گویند نام شهری است . (برهان ). نام شهریست از ماوراءالنهر که امراء بزرگ از آنجا برخاسته اند چون امیر طاهر ابوالمظفربن محمد المحتاج که حکومت بلخ و تخارستان را داشته و دقیقی مداح وی بوده و فرخی نیز قصیده ٔ داغگاه را در مدح او گفته است ، و گویند هزار قریه ٔ آبادان در آن است . (از انجمن آرا) (از آنندراج ). نام موضعی . (ناظم الاطباء). نام شهریست از ماوراءالنهر که امیر طاهرمظفر المحتاج ممدوح دقیقی و فرخی از آنجاست . (فرهنگ نظام ). مدینه ای بزرگ در ماوراءالنهر که معرب آن صغان است . (از منتهی الارب ). ناحیتی بزرگ از ماوراء النهر که چغانی و چغانیان بدانجا منسوب است :
همی فوت کردند گاوان مر او را
چو گاو چغانی به ریش چغانی .

خطیری (از فرهنگ اسدی ).


رجوع به چغانیان شود.
ترجمه مقاله