ترجمه مقاله

چلب

لغت‌نامه دهخدا

چلب . [ چ َ ل َ ] (اِ) سنج را گویند و آن دو پارچه برنج تنک و پهن باشد که در بازیگاهها و نقاره خانه ها برهم زنند و بنوازند. (برهان ) (از جهانگیری ). دو طبقه ٔ پهن که از برنج سازند و می نوازند و سنج نیزگویند. (رشیدی ). دو طبقچه که از برنج سازند و برهم زنند، در جنگ و عروسیها متداول است و آن را سنج نیز گویند و صنج معرب آن است . (انجمن آرا). قسمی آلت موسیقی بدون سیم که از دو صفحه ٔ مدور برنجین ساخته شده که هر صفحه رابه یک دست گیرند و آن دو رابه هم زده نوایی از آنها برآورند و در تداول عامه ، سنج نامیده می شود و اکنون نیز زدن سنج در دسته های عزاداری بخصوص در دسته ٔ زنجیرزنها معمول است . چلاه . چلپ :
چو یک پاس بگذشت از تیره شب
ز پیش اندرآمد خروش چلب .

فردوسی .


اندر آن صحرا که شیران دولشکر صف کشند
و آسمان از بر همی خواند بر ایشان افترب
چشمه ٔ روشن نبیند دیده از گَرد سپاه
بانگ تندر نشنود گوش از غو کوس و چلب .

فرخی .


رجوع به چلاه و چلپ و سنج شود.
|| به معنی شور و غوغا و فتنه هم آمده است . (برهان ). آشوب و فتنه . (جهانگیری ). غوغا و آشوب و فتنه . (رشیدی ) (انجمن آرا). جلب . هیاهو و جنجال . چلپ . شغب :
ای امتی که ملعون ْ دجال کرد کر
گوش شما ز بس چلب و گونه گون شغب .

ناصرخسرو.


بر دین خلق مهتر گشتندی این گروه
بومسلم ار نبودی و آن شور و آن چلب .

ناصرخسرو.


ز مهر و کینش غمگین عدو و شاد ولی
ز دست و تیغش بیدار امن و خفته چلب .

قطران .


رجوع به جلب و چلپ شود.
ترجمه مقاله