چلیپاخم
لغتنامه دهخدا
چلیپاخم . [ چ َ خ َ ] (ص مرکب ) کنایه از زلف معشوق . زلف خم اندر خم . زلف چلیپایی :
زلفش چلیپاخم شده لعلش مسیحادم شده
زلف و لبش با هم شده ظلمات و حیوان دیده ام .
لعل مسیحا دمش در بن دیرم نشاند
زلف چلیپاخمش بر سرِ دارم ببرد.
رجوع به چلیپا شود.
زلفش چلیپاخم شده لعلش مسیحادم شده
زلف و لبش با هم شده ظلمات و حیوان دیده ام .
خاقانی .
لعل مسیحا دمش در بن دیرم نشاند
زلف چلیپاخمش بر سرِ دارم ببرد.
خاقانی .
رجوع به چلیپا شود.