چنبر زدن
لغتنامه دهخدا
چنبر زدن .[ چَم ْ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) حلقه زدن :
درون دریا مد آمدی به روز دو بار
چنانکه چرخ زدی اندر آب او چنبر.
زین دو سه چنبر که بر افلاک زد
هفت گره بر کمر خاک زد.
رجوع به چنبر شود.
درون دریا مد آمدی به روز دو بار
چنانکه چرخ زدی اندر آب او چنبر.
فرخی .
زین دو سه چنبر که بر افلاک زد
هفت گره بر کمر خاک زد.
نظامی .
رجوع به چنبر شود.