ترجمه مقاله

چنگال تیز کردن

لغت‌نامه دهخدا

چنگال تیز کردن . [ چ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مجهز شدن برای کشتار. خویشتن را نیرومند کردن :
دگر ننگ دیوی بود پر ستیز
همیشه ببد کرده چنگال تیز.

فردوسی .


همی گفت و مرگ از نهان در ستیز
همی کرد بر جانش چنگال تیز.

اسدی (گرشاسبنامه ).


چون محمود مردی بر او خشم گرفته و بر عزل او دل نهاده و دشمنان بسیار وزیر را پیش آمده و چنگال تیز کرده اند. (آثار الوزراء عقیلی ).
ترجمه مقاله