چنگله
لغتنامه دهخدا
چنگله . [ چ َ گ ُل َ / ل ِ ] (اِ) نام سازی است که چنگ گویند. (جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) :
چزد رابر شاخهای خم گرفته لحن نای
باد را از برگهای خشک بانگ چنگله .
رجوع به چنگ شود. || پنجه ٔ مردم . (جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). رجوع به چنگ و چنگال شود. || پنجه ٔ جانوران پرنده باشد همچون باز و شاهین . (جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). || مطلق قلاب را نیز گفته اند. (برهان ) (آنندراج )(انجمن آرا). قلاب . (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). رجوع به چنگ و چنگک شود.
چزد رابر شاخهای خم گرفته لحن نای
باد را از برگهای خشک بانگ چنگله .
مسعودسعدسلمان (از انجمن آرا).
رجوع به چنگ شود. || پنجه ٔ مردم . (جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). رجوع به چنگ و چنگال شود. || پنجه ٔ جانوران پرنده باشد همچون باز و شاهین . (جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). || مطلق قلاب را نیز گفته اند. (برهان ) (آنندراج )(انجمن آرا). قلاب . (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). رجوع به چنگ و چنگک شود.