ترجمه مقاله

چنگک

لغت‌نامه دهخدا

چنگک . [ چ َ گ َ ] (اِمصغر) عموماً قلاب را گویند و خصوصاً قلابی که فیل را بدان رانند. (برهان ). بمعنی قلاب میباشد. (آنندراج ) (انجمن آرا). قلاب و قلابی که فیل را بدان رانند. (ناظم الاطباء). قلاب دروند. (لغت محلی شوشتر نسخه خطی ). قلاب آهنی نوک تیزو نوک برگشته که بدان چیزی از آب و غیر آن نزدیک کشند یا برکشند و گاه باشد که آن را چندین نوک باشد. قلاب و غالباً با چند سر قلاب چند شاخ ، قلاب چند شاخه . چنگ . چنگ خرد. کچک کوچک . (یادداشت مؤلف ) :
زآن همه کآورد ز روزی بچنگ
داشت همه چنگک و ساطور وسنگ .

یحیی کاشی (از آنندراج ).


در اراک (سلطان آباد) قلاب را چنگک گویند. و در گیلکی قلاب آهنی که بدان دلو یا آفتابه که بچاه افتاده ، بیرون کشند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). قناره . نشبیل . رجوع به چنگ و قلاب و نشبیل شود.
ترجمه مقاله