ترجمه مقاله

چهارمیخ کردن

لغت‌نامه دهخدا

چهارمیخ کردن . [ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استوار کردن و بستن با چهارمیخ . چهارمیخه کردن . || به چهارمیخ کشیدن . بند کردن :
ببر طناب هوس پیش از آنکه ایامت
چهار میخ کند زیر خیمه ٔ خضرا.

خاقانی .


|| لواطه کردن . (فرهنگ خطی ). رجوع به چارمیخ کردن شود.
ترجمه مقاله