چهره مالیدن
لغتنامه دهخدا
چهره مالیدن . [ چ ِ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) روی بر چیزی مالیدن . رخسار بر چیزی مالیدن . صورت مماس با چیزی ساختن . || کنایه ازاظهار عجز و فروتنی است . (از آنندراج ) :
ابروی دوست قبله ٔ محراب دولت است
آنجابمال چهره و حاجت بخواه ازو.
ابروی دوست قبله ٔ محراب دولت است
آنجابمال چهره و حاجت بخواه ازو.
حافظ (از آنندراج ).