ترجمه مقاله

چوبینک

لغت‌نامه دهخدا

چوبینک . [ ن َ ] (اِ مرکب ) روپاکی سرخ رنگ که بر سر بندند. (جهانگیری ) (برهان ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ):
آن شاه دروغین بین با اسبک و بازینک
شنگینک و منگینک سر بسته بچوبینک .

مولوی .


|| کاروانک . پرنده ای است شبیه بمرغ خانگی . (برهان ). هوبره و کاروانک .(ناظم الاطباء). رجوع به چوبین و چوبینه شود.
ترجمه مقاله