ترجمه مقاله

چوب بست

لغت‌نامه دهخدا

چوب بست . [ ب َ ] (اِ مرکب ) چوبهایی که با هم بسته بنایان بر آن بنشینند و تعمیر و کاه گل کنند. (آنندراج ) (از فرهنگ نظام ). داربست . خو. چوبهایی که عمودی و افقی بهم متصل سازند و درکنار دیوار نصب کنند و کارگران و بنایان بر روی آن کار کنند. چوب بندی . (فرهنگ فارسی معین ) :
نخواهد بطاق دل او نشست
که از زهد خشکش کند چوب بست .

وحید (از آنندراج ).


- چوب بست کردن ؛ چوب بست ساختن . خر پشته ساختن . ایجاد داربست کردن .
|| چوبهای بهم وصل شده ٔ عمارت پیش از آنکه روی آنها ساخته شود. (فرهنگ نظام ). خرپشته . خرپا. || چوبهایی که بهم پیوندند و شاخه های مو را روی آن گسترند.
ترجمه مقاله