ترجمه مقاله

چپچله

لغت‌نامه دهخدا

چپچله . [ چ َ چ َل َ / ل ِ ] (اِ) زمین پر آب و گل را گویند که پای مردم و حیوانات دیگر در آن بلغزد. (برهان ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). خلاب . خلاس . رجوع به خلاب و خلاس شود. || کوهپاره ٔ نرمی را گویند که طفلان بر آن لغزند. (برهان ). پشته ٔ بلند یا کوه پاره ای که کودکان بسرین بر آن نشسته از بالا به نشیب لغزند. (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). لخشک . (برهان ) (ناظم الاطباء). زحلوقه ، بعربی . (برهان ) (نصاب الصبیان ). سرسره . رجوع به لخشک شود. || ریسمانی را نیز گفته اند که در ایام عید و نوروز و جشنها از جایی بیاویزند و زنان و دختران بر آن نشسته ، در هوا آیند و روند. (برهان ) (آنندراج ). ریسمانی که جایی آویزند و کودکان و زنان در آن نشسته آیندوروند کنند. (ناظم الاطباء). چنبلول نیز گویند. (ناظم الاطباء). تاب . باد. (در اصطلاح روستائیان فیض آباد بخش تربت حیدریه ). رجوع به باد، بادبر، بادفر و تاب شود.
ترجمه مقاله