ترجمه مقاله

چیخ

لغت‌نامه دهخدا

چیخ . (ص ) چنخ . (سروری ). آنکه از چشمهای او پیوسته آب و چرک آید و بدین سبب مژگانش ریخته باشد. (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). آنکه آب از چشمش همیشه رود و مژگانش ریخته باشد. (سروری ) :
چیخ که شد غمزه زنی ساز او
کور بود هر که کشد ناز او.

امیرخسرو.


ترجمه مقاله