ترجمه مقاله

چیره سخن

لغت‌نامه دهخدا

چیره سخن . [ رَ / رِ س ُ خ َ / خ ُ ] (ص مرکب ) بلیغ. زبان آور. سخنور. مسلط بر سخنگوئی :
خردمند و دانا و چیره سخن
جوانه به سال و به دانش کهن .

فردوسی .


ولیکن تو ای پور چیره سخن
زبان بر نیا برگشاده مکن .

فردوسی .


وزآن پس فرستاد مردی کهن
بنزدیک بهرام چیره سخن .

فردوسی .


بدو گفت کای مرد چیره سخن
به گفتار مشتاب و تندی مکن .

فردوسی .


ترجمه مقاله