ترجمه مقاله

چین افتادن

لغت‌نامه دهخدا

چین افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) (... درپوست یا جامه و گاه ابرو) شکنج گرفتن . شکن و نورد پیدا آمدن . جمع شدن چنانکه پوست ترنجیده :
باد گلها را پریشان میکند هر صبحدم
زآن پریشانی نگردد روی دست افتاده چین .

سعدی .


روی دریا درهم آمد زین حدیث هولناک
میتوان دانست بر رویش ز موج افتاده چین .

سعدی .


ترجمه مقاله