ترجمه مقاله

کابل خدای

لغت‌نامه دهخدا

کابل خدای . [ ب ُ خ ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) پادشاه کابل :
برون رفت مهراب کابل خدای
سوی خیمه ٔ زال زابل خدای .

فردوسی .


به یک دست مهراب کابل خدای
بیکدست گستهم جنگی بپای .

فردوسی .


چهارم چو مهراب کابل خدای
که سالار شاهست با فر و رای .

فردوسی .


همی رفت مهراب کابل خدای
سوی خیمه ٔ زال زابل خدای .

فردوسی .


بدستوری بازگشتن بجای
شدن شادمان پیش کابل خدای .

فردوسی .


ترجمه مقاله