ترجمه مقاله

کات

لغت‌نامه دهخدا

کات . (اِ) نوعی از برنج است که در ولایت شوشتر بهم میرسد. گویند چون آن را بکارند تا هفت سال بار دهد. (جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا). این معنی را «محیط اعظم » هم ذکر کرده لیکن در ایران امروز چنان برنج شنیده نشده و در قرابادین ها در ذیل لفظ برنج چنان قسم ازبرنج نیست و خود محیط اعظم هم در ذیل برنج ذکر نکرده است . (فرهنگ نظام ). || به معنی قطره هم بنظر آمده است . (برهان ). در فرهنگ دساتیر آمده که کات قطره باشد خواه از آب یا از باران و غیره . (انجمن آرا). به این معنی برساخته ٔ دساتیر [ است ] . (حاشیه ٔبرهان قاطع چ معین ). || در هند چیزی باشدکه آن را با پان خورند و پان برگی است معروف که بر زخمها نیز پاشند خشک سازند. (برهان ). عصاره ٔ چوب درختی که با برگ تنبول خورند. (جهانگیری ) (غیاث ). مؤلف فرهنگ نظام آرد: در محیط اعظم معنی دیگری هم برای لفظ کات نوشته که دوائی است مأخوذ از جوشاندن چوب یک درخت خاردار کهیرنام و همان را هندیها با برگ تنبول خورند و «کتهه » نامند. - انتهی . || به معنی کده و حائط است . یاقوت میگوید: «نوز» بمعنی نو و جدید است به لغت خوارزمی و کات بمعنی حائط و قریه ٔ «نوزکات » بمعنی حائط جدید است . رجوع به کت و کث شود. || زاج . زاغ . زاگ . رجوع به کات کبود شود.
ترجمه مقاله