ترجمه مقاله

کارآسی

لغت‌نامه دهخدا

کارآسی . (اِخ ) شاهنامه خوان . مرحوم عباس اقبال نویسد: در مقدمه ٔ اوسط شاهنامه یعنی مقدمه ای که بعد از مقدمه ٔ قدیم شاهنامه مورخ به سال 346 هَ . ق .به فرمان امیر ابومنصور عبدالرزاق و قبل از مقدمه ٔ بایسنغری نوشته شده و در ابتدای بعضی از نسخ قدیمی شاهنامه دیده میشود که تاریخ کتابت آنها پیش از سال 829 (زمان تحریر مقدمه ٔ بایسنغری ) است چنین آمده : شاعری بود کارآسی نام او بود، تصنیف بسیار کرد و ندیم برادر کهین سلطان بود و ازجهت شعر سلطان او را پیش خود برد و او ر ا سخت دوست میداشت و از خود جدا نمیکرد تا به حدی حرمت او بیفزود که عنصری می نشست و کارآسی می ایستاد و حکایت میکردتا سلطان بخواب میرفت . اگر چه در منابعی که برای مابجا مانده ذکری از شاعر بودن و تألیفات داشتن کارآسی نیست لیکن نام او را یک عده از شعراء و مورخین بعنوان «شاهنامه خوان » و راوی کتاب «هزار افسان » و بعنوان ندیمی بعضی از سلاطین آورده اند و چون کارآسی ندیم و قصه گو، شاهنامه خوان بوده بعید نیست که شعر نیزگفته و کتبی نیز در همین موضوع تألیف کرده باشد.
امیرالشعراء معزّی در یکی از قصاید خود گوید در وصف قلم :
چو کارآسی محدث وار بر خواند هزار افسان
چو سردانک مشعبذوار بنماید هزار افسون .
فلکی شروانی گوید در مدح ممدوح :
رسد بحضرت تو هر زمان گروهی نو
بشکل بوعلی و کوشیار و کارآسی
خاقانی در تحفة العراقین گوید :
قمری ز تو فارسی زبان گشت
کارآسی کارنامه خوان گشت
از این اشعار که نقل کردیم مسلم میشود املا و اسم این شخص که راوی کتب ایرانی قدیم بوده بلاشبهه «کارآسی » است نه «کارآستی » و او پیش قدما بمهارت در روایت و خواندن «شاهنامه » و «هزار افسان » و «کارنامه » شهرتی بسزا داشته است . مؤلف کتاب مجمل التواریخ و القصص که در 520 به نام سلطان سنجر تألیف یافته در ذکر عضدالدوله دیلمی (چ خاور ص 304) گوید: «و ندیمان عضد چون کارآسی و شیر مردی بود (ند) و اسحاق ترسا و دیگر جمله اهل تصانیف و علوم از فضلای عالم » مؤلف مجمل التواریخ بار دیگر در باب همین کارآسی میگوید (ص 397): «و کارآسی چون عضدالدوله بمرد بگریخت و ناشناس به همدان آمد پس بگرفتند و پیش فخرالدوله بردند و باز فخرالدوله او رابر کشید و منزلتی عظیم یافت بعد از آن ولایت قزوین بضمان گرفت و آنجا رفت از جهت جوهری که آنجا نشان دادند و کس فرستاد بطلب کاردان و زبان دیلمان ، بعضی در آن جمله بودند و ایشان را همی جستند دیلمان بجوشیدندو عامه با ایشان متفق شدند تا کارآسی کشته شد». مؤلف تاریخ گزیده گوید: چون در سنه ٔ احدی و عشرین و اربعمائه سلطان محمودبن سبکتکین رحمه اﷲ بر ملک عراق نیز مستولی شد نهم پدرم فخر الدوله ابی منصور در گذشت پسرش ابی نصر به حد بلوغ نرسیده بود و به کار ایالت شایسته نه ، کارآسی ندیم را به ایالت قزوین معین کرد و این تخمه را استیفا فرمود... کارآسی دست بتظلم دراز کرده دعای ایشان در حق او مستجاب نبود جهال قزاونه او را بدین سبب بکشتند. یک سال و چند ماه حکم کرد...». از مقایسه ٔ نوشته ٔ مجمل التواریخ با آنچه در تاریخ گزیده آمده مسلم میشود که کارآسی ندیم عضدالدوله و فخرالدوله که بعدها ایالت قزوین را در ضمان گرفته و در آنجا کشته شده است همان کارآسی ندیم و شاهنامه خوان سلطان محمود غزنوی است که یا پس از وفات فخرالدوله (387) یا پس از دست یافتن سلطان محمود بر پسر او مجدالدوله (در 420) از خدمت دیالمه به دستگاه سلطان غزنوی آمده و در حدود 421 به حکومت قزوین منصوب شده و پس از یک سال و چند ماه یعنی در 422 یا 423 بعلت ظلم در آنجا به قتل رسیده است . (مجله ٔ یادگار، سال دوم ، شماره ٔ دهم صص 20-22).
ترجمه مقاله