ترجمه مقاله

کارران

لغت‌نامه دهخدا

کارران . (نف مرکب ، اِ مرکب ) وکیل . (ترجمان القرآن ) (مهذب الاسماء). وزیر و پیشکار و وکیل . (آنندراج ). کارگزار و پیشکار. (ناظم الاطباء). مصلحت گذار. (شعوری ج 2 ص 351) :
یکی کارران بود سلطان را
مسلم مر او راست دیوان را.

میرنظمی (از شعوری ).


|| عامل و دلال . || حاذق و دانای کار. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله