ترجمه مقاله

کارزاری

لغت‌نامه دهخدا

کارزاری . (ص نسبی ) منسوب به کارزار. راجع بجنگ . || جنگی . جنگجو. معارک (اعم از انسان یا حیوان ) : پس هزار سوار بگزید (سلیمان ) هر کدام مبارزتر و دلیرتر و کارزاری تر بود گفت شما بیائید تا با من برویم ، ایشان اجابت کردند و برفتند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
همان کارزاری سواران جنگ
بتن همچو پیل و بزور نهنگ .

فردوسی .


بجائی که پرخاش جوید پلنگ
سگ کارزاری چه سنجد بجنگ .

فردوسی .


چنین داد پاسخ که درّنده شیر
نیارد سگ کارزاری بزیر.

فردوسی .


تهمتن کارزاری کو بنیزه
کند سوراخ در گوش تهمتن .

منوچهری .


فرمود [ یعقوب لیث ] تا گاوان بیاوردند کارزاری و اندرافکندند بسرای قصر اندر. چون سر محکم بیکدیگر فشردند... (تاریخ سیستان ).
صد مرد گزید کارزاری
پرنده چو مرغ در سواری .

نظامی .


چهل پنجه هزاران مرد کاری
گزین کرد از یلان کارزاری .

نظامی .


ترجمه مقاله