کار به جان رسیدنلغتنامه دهخداکار به جان رسیدن .[ ب ِ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) قریب بهلاک رسیدن . (غیاث ) (آنندراج ). کار بجان آمدن . || کار به جان و کارد به استخوان رسیدن ؛ به جان آمدن . بی حوصله شدن . مشرف به موت شدن . ناتوان و بیچاره شدن در کار.