ترجمه مقاله

کاسر

لغت‌نامه دهخدا

کاسر. [ س ِ ] (ع ص ) مرد شکننده . (منتهی الارب ). شکننده . (غیاث ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). ج ، کُسَّر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قاطع. رجوع به قاطع شود. || دردی است که صاحبش آن عضو را پندارد که میشکند. (شرح نصاب ) (غیاث ) (آنندراج ). یکی از پانزده درد که در عربی نام مخصوص دارند. رجوع به «مکسر» شود. || عقاب .(منتهی الارب ) (فهرست مخزن الادویه ). عقاب کاسر؛ عقابی که وقت فروآمدن پرها را فراهم آورد. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله