ترجمه مقاله

کاسه گرفتن

لغت‌نامه دهخدا

کاسه گرفتن . [ س َ / س ِگ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کاسه نواختن . کاسه زدن : و تمامت پادشاه زادگان و نوینان بر موافقت او جوک زدند، باتو کاسه گرفت وخانیت را در محل خود قرار داد. (جهانگشای جوینی ).
ساقی بصوت این غزلم کاسه میگرفت
میگفتم این سرود و می ناب میزدم .

حافظ.


در این کاسه گفتن ایهام بشراب خوردن هم هست ولی کاسه گرفتن در اصل همان نواختن کاسه است . رجوع به کاسه وکاسه زدن و کاسه گاه و کاسه گر و کاسه نواز در ذیل کلمه ٔ آهنگ شود.
ترجمه مقاله