ترجمه مقاله

کاشی

لغت‌نامه دهخدا

کاشی . (ق ) با یای مجهول ، مخفف کاشکی . (جهانگیری ) (برهان ). ایکاش :
کنون در دست ماند از دوست یادی
که کاشی هرگز از مادر نزادی .

نزاری قهستانی (از جهانگیری ).


ز خط گوهرافشان تو باری
مرا کاشی که بودی یادگاری .

نزاری قهستانی (از جهانگیری ).


ترجمه مقاله