ترجمه مقاله

کاشی

لغت‌نامه دهخدا

کاشی . (اِخ ) (غریبی ...) شاعر قدیمی است و در خدمت خانی احمد پادشاه سمت ملک الشعرائی دارد. این غزل مولانا لسانی را که گفته است :
منم زان خوی نازک آستین بر چشم تر مانده
ز مژگان تا جگر صد پرده خون بر یکدگر مانده .
چنین تتبع کرده بود:
تو از من فارغ و من بی تو هر سو در بدرمانده
ز خواری بر سر دون همتان بی پا و سرمانده .

(ترجمه ٔ تذکره ٔ مجمع الخواص ص 227).


ترجمه مقاله