ترجمه مقاله

کالوشه

لغت‌نامه دهخدا

کالوشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) دیگ طعام پزی را گویند. (برهان ) (آنندراج ). قِدر :
بیاورد کالوشه ای برنهاد
وزان رنج مهمان همیکرد یاد
بپخت و بخوردند و می خواستند
یکی مجلس دیگر آراستند.

فردوسی .


|| آش . (آنندراج ). آشی هم هست مخصوص دیلمان که از برنج و نخود و چغندر و سرکه پزند و چون پخته شود گشنیز تر و نعناع با هم کوفته و روغن بریان کنند بر بالای آن ریخته بخورند. (برهان ). || اشکنه که نان را میشکنند و در آن ترید می نمایند و می خورند و معنی کالجوش و ترکجوش مترادفند، چه ترکان نیز گوشت را ناپخته و نیم پخته میخورند. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). || سرکه . (آنندراج ).
ترجمه مقاله