ترجمه مقاله

کام برآمدن

لغت‌نامه دهخدا

کام برآمدن . [ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) از چیزی حاصل شدن مراد. بمراد و آرزو رسیدن .نایل آمدن به آرزو. (از آنندراج ). حاصل شدن آرزو. (مجموعه ٔ مترادفات ص 120). حاصل شدن مراد :
اگر ننگ باشد و گرنام من
بگویم برآید مگر کام من .

فردوسی .


ندانست کس در جهان نام اوی
بگیتی برآمد همه کام اوی .

فردوسی .


دل دادم و کام برنیامد
کام از لب یار برنیامد.

خاقانی .


گر همه کامم برآید نیم نانی خورده گیر
ور جهان بر من سرآید نیم جانی گو مباش .

سعدی .


به کام دل نفسی با تو التماس من است
بسا نفس که فرورفت و برنیامد کام .

سعدی .


گرت چو نوح نبی صبر هست در غم طوفان
بلا بگردد و کام هزار ساله برآید.

حافظ.


دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد بجانان یا جان ز تن برآید.

حافظ.


نفس برآمد و کام از تو برنمی آید
فغان که بخت من از خواب درنمی آید.

حافظ.


ترجمه مقاله