کاهبرگ
لغتنامه دهخدا
کاهبرگ . [ ب َ ] (اِ مرکب ) برگ کاه . ساقه ٔ خشک شده و درهم شکسته ٔ گندم و جو است . قطعه و ریزه ای از کاه . یک تکه کاه . و از آن به بی مقداری تعبیر کنند مرادف یک هل پوچ :
که در ره چنان دار کارش به برگ
که نبود نیازش به یک کاهبرگ .
بکاهبرگی برگ جهان نخواهم جست
چنانکه نیست به یک جوجهان خریدارم .
|| گاه از آن به زردی رخسار تعبیر کنند :
ز پیریش لاله شده کاهبرگ
ز بس عمرش از وی سته مانده مرگ .
|| نیز از آن سبک سنگی و کم وزنی منظور دارند :
مرا کآیم از کاهبرگی ستوه
چه باید گرانبار گشتن چو کوه ؟
که در ره چنان دار کارش به برگ
که نبود نیازش به یک کاهبرگ .
اسدی .
بکاهبرگی برگ جهان نخواهم جست
چنانکه نیست به یک جوجهان خریدارم .
خاقانی .
|| گاه از آن به زردی رخسار تعبیر کنند :
ز پیریش لاله شده کاهبرگ
ز بس عمرش از وی سته مانده مرگ .
اسدی .
|| نیز از آن سبک سنگی و کم وزنی منظور دارند :
مرا کآیم از کاهبرگی ستوه
چه باید گرانبار گشتن چو کوه ؟
نظامی .