ترجمه مقاله

کاهیدن

لغت‌نامه دهخدا

کاهیدن . [ دَ ] (مص ) کاستن . کم شدن . نقصان یافتن . (برهان ) :
از امروز تا سال هشتادوپنج
بکاهدش رنج و ببالدش گنج .

فردوسی .


از آن زر بجایست و ما برگذار
که چون ما نکاهد وی از روزگار.

فردوسی .


ز اندوه نهفته جان بکاهد
کاهیدن جان خود که خواهد؟

نظامی .


شب پره گر وصل آفتاب نخواهد
رونق بازار آفتاب نکاهد.

سعدی .


|| کم کردن . کاستن :
تو با خویشتن خادمان بر براه
ز راه و ز آیین شاهان مکاه .

فردوسی .


چرا نگویم ، کو را سخا همی گوید
که نام خویش بیفزای و مال خویش بکاه .

فرخی .


بزرگ بود همیشه وزارت و بتو باز
بزرگتر شد، یارب تو برفزای ومکاه .

فرخی .


لیکن ز وجود و عدم من چه گشاید؟
گر باشم و گر نه ، نه فزایی و نه کاهی .

انوری .


|| لاغر شدن . (یادداشت مؤلف ). ضعیف و نحیف گردیدن . (برهان ). نزار شدن . مقابل فربه شدن .رجوع به کاهش شود.
ترجمه مقاله