ترجمه مقاله

کبح

لغت‌نامه دهخدا

کبح . [ ک َ ] (ع مص ) لگام بازکشیدن ستور را تا بازایستد از رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کبح دابه به لگام ؛ کشیدن آن به لگام و زدن لگام بدهان وی تا بازایستد و ندود و بقولی کشیدن عنان دابه تاسر را راست نگاه دارد. (از اقرب الموارد). || به شمشیر زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). به شمشیر زدن کسی را و بقولی زدن در گوشت کسی بی آنکه به استخوان آسیب رسد. (از اقرب الموارد). || برگردانیدن کسی را از حاجت وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || نپذیرفتن و دفع کردن (دیوار تیر و مانند آنرا). || اصابت شدید کردن (سنگ بدست و پای حیوان ) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله