کبود طست
لغتنامه دهخدا
کبود طست . [ ک َ طَ ] (اِ مرکب ) تشت کبود. || کنایه از آسمان است . (برهان ) :
خایه ٔ زر پرید مرغ آسا
از پی این کبود طست آخر.
و رجوع به کبود طشت شود.
خایه ٔ زر پرید مرغ آسا
از پی این کبود طست آخر.
خاقانی .
و رجوع به کبود طشت شود.