کبکان
لغتنامه دهخدا
کبکان . [ ک َ /ک ُ ] (اِ) کنایه از شاهدان و مطربان و شاهدان مجلس باشد. (آنندراج ). نوازندگان بزم . (یادداشت مؤلف ).
- کبکان بزم ؛ کنایه از ساقیان و مطربان و شاهدان مجلس باشد. (برهان ). کنایه از شاهدان و مطربان است . (انجمن آرای ناصری ).
- کبکان بزم ؛ کنایه از ساقیان و مطربان و شاهدان مجلس باشد. (برهان ). کنایه از شاهدان و مطربان است . (انجمن آرای ناصری ).