کبک شکستن
لغتنامه دهخدا
کبک شکستن . [ ک َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از پی گم کردن . (آنندراج ). || راز نهفتن . (شرفنامه چ وحید ص 232) :
شکسته دل آمد به میدان فراز
ولی کبک بشکست با جره باز.
رجوع به کبک بشکستن شود.
شکسته دل آمد به میدان فراز
ولی کبک بشکست با جره باز.
نظامی .
رجوع به کبک بشکستن شود.