ترجمه مقاله

کتابه

لغت‌نامه دهخدا

کتابه . [ ک ِ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ) کُتابه . (آنندراج ). آنچه به خط جلی نسخ یا نستعلیق یا خط طغرا بر مساجد و مقابر و دروازه ٔ امرا نویسند و یا نقش کنند. (غیاث اللغات ). این لغت را صاحب مؤیدالفضلاء در سلک لغات فارسی نوشته است بمعنی خطی که آن را بقلم جلی در روی کاغذ و پارچه ٔ باریک نوشته باشند. (برهان ). کتیبه . (ناظم الاطباء). ظاهراً کتیبه مماله ٔ آن است . (یادداشت مؤلف ) : و بر دیوار پیش خانه از بالای چوبها کتابه یی است زرین بر دیوار آن دوخته و نام سلطان مصر بر آنجا نوشته . (سفرنامه ٔ ناصرخسرو). و بر پیش ایوان نوشته بزر و کتابه ٔ لطیف ... (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 40). همه ٔ نمدزینها دیبای رومی بوقلمون چنانکه قاصداً بافته باشند نه بریده و نه دوخته و کتابه ٔ حواشی نوشته به نام سلطان مصر. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 58).
سید سادات عالم شمس دین بوجعفر آنک
بود نام او کتابه بر طراز افتخار.

سیف اسفرنگ .


صندوق تربت پدر من سنگین است و کتابه رنگین و فرش رخام انداخته . (گلستان ).
گرد قصرش کتابه ٔ سیمین
ثانی اثنین کهکشان باشد.

وحشی بافقی .


|| آیاتی از قرآن که در روی علم نویسند. (فرهنگ فارسی معین ) :
کتابه ٔ علمت چون بدید روز نبرد
از آن کتابه فراموش کرد کتب حذر.

معزی .


رجوع به کتیبه و کُتابه شود.
ترجمه مقاله