کخکخ
لغتنامه دهخدا
کخکخ . [ ک ُ ک ُ ] (اِ صوت ) صدا و آواز سرفه کردن . (برهان ). آواز سرفه کردن . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). آواز سرفه . (غیاث اللغات ). سرفه کردن و تندتند نفس زدن . (فرهنگ فارسی معین ) :
خرس نیز ار خورد بناچارش
زود در کخکخ اوفتد کارش .
|| صدای خنده را نیز گفته اند. (برهان ). صدای خنده ٔ بلند. (آنندراج ). آواز و صدای خنده . (ناظم الاطباء) :
از پی مصلحت بر او خندد
کخکخی در بروت او بندد.
چونکه درد و شور او بسیار شد
هر که صوفی بود بااو یار شد
کخکخی و های و هویی می زدند
تا که چندین مست و بی خود می شدند.
خرس نیز ار خورد بناچارش
زود در کخکخ اوفتد کارش .
اوحدی (از آنندراج ).
|| صدای خنده را نیز گفته اند. (برهان ). صدای خنده ٔ بلند. (آنندراج ). آواز و صدای خنده . (ناظم الاطباء) :
از پی مصلحت بر او خندد
کخکخی در بروت او بندد.
سنائی .
چونکه درد و شور او بسیار شد
هر که صوفی بود بااو یار شد
کخکخی و های و هویی می زدند
تا که چندین مست و بی خود می شدند.
مولوی .