ترجمه مقاله

کخ

لغت‌نامه دهخدا

کخ . [ ک ُ ] (اِ) گیاهی باشد که از درون آب روید و از آن حصیر بافند و در خراسان انگور و خربزه بدان آویزند. (برهان ). گیاهی که از میان آب برویدو از آن حصیر ببافند و آن را دخ و دوخ و لخ و لوخ نیز گویند و چون از گیاه صورت زشتی بجهت ترسانیدن اطفال سازند آن را نیز کخ نامند. (فرهنگ جهانگیری ). گیاهی که بدان بوریا بافند. (غیاث اللغات ) :
نمانم جز عروسی را در این سنگ
که از کخ کرده باشندم به نیرنگ .

نظامی .


رجوع به کخ در ماده ٔ بعد شود.
ترجمه مقاله