ترجمه مقاله

کراز

لغت‌نامه دهخدا

کراز. [ ک ُ ] (اِ) کوزه ٔ آب سرتنگ باشد که مسافران با خود دارند و آن را تنگ نیز می گویند. (برهان ) (آنندراج ). تنگ و کوزه ٔ آب سرتنگ . (ناظم الاطباء) :
با نعمتی تمام به درگاهت آمدم
امروز با کرازی و چوبی همی روم .

فاخری (از فرهنگ نظام ).


رجوع به کراز معمول در تداول تازی شود.
|| حوصله که چینه دان مرغ باشد. (از برهان ) (از ناظم الاطباء). ژاغر.
ترجمه مقاله