ترجمه مقاله

کرباسین

لغت‌نامه دهخدا

کرباسین . [ ک َ ] (ص نسبی ) ازکرباس . از جنس کرباس . کرباسی : عمر پیراهنی داشت کرباسین و ستبر. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). خالد به مدینه اندر آمد بر جمازه نشسته و قبایی کرباسین سیاه پوشیده و در زیر آن زره و شمشیری حمایل کرده ... (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). عمر... گفت این کیست گفتند هرمزان ملک اهواز عمر چشم فرازکرد و گفت زینت کفر از او بیرون کنید و زینت مسلمانان اندرپوشید، پس آن جامه هااز هرمزان بیرون کردند و پیراهنی کرباسین در وی پوشاندند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). یک گرمگاه این غلامان و مقدمان محمودی متفکر با بارانیهای کرباسین و دستارهادر سر گرفته پیاده به نزدیک امیر مسعود آمدند. (تاریخ بیهقی ). رجوع به کرباس ، کرباسی و کرباسینه شود.
ترجمه مقاله