کربسه
لغتنامه دهخدا
کربسه . [ ک َ ب َ س َ / س ِ ] (اِ) کربس است که سام ابرص باشد. (برهان ). مارمولک . (فرهنگ فارسی معین ). کربس . کرباسو. کربسو. (آنندراج ) :
چار غنده کربسه با کژدمان
خورد ایشان پوست روی مردمان .
اژدها باش بر خزینه ٔ علم
کاین چنین جای جای کربسه نیست .
رجوع به کرباسه ، کرباسو، کربس ، چلپاسه و مارمولک شود.
چار غنده کربسه با کژدمان
خورد ایشان پوست روی مردمان .
رودکی .
اژدها باش بر خزینه ٔ علم
کاین چنین جای جای کربسه نیست .
سوزنی (از فرهنگ جهانگیری ).
رجوع به کرباسه ، کرباسو، کربس ، چلپاسه و مارمولک شود.