ترجمه مقاله

کرش

لغت‌نامه دهخدا

کرش . [ ک َ / ک َ رَ ] (اِ) کرشه . (جهانگیری ) (آنندراج ). فریب . خدعه . (از ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ). مکر. (فرهنگ فارسی معین ) :
ایلچی هیبت حسود ترا
دید بر اسب عمر و گفتش تش
هرکه با دولت تو کرده کرش
کرده در گردنش زمانه کرش .

پوربهای جامی (از فرهنگ فارسی معین از جهانگیری ).


|| چاپلوسی . (ناظم الاطباء). || فروتنی . افتادگی . (ناظم الاطباء) (برهان ). فروتنی از روی تزویر. (آنندراج ). فروتنی کردن بود از روی فریب . (فرهنگ جهانگیری ).رجوع به کرشه ، کرشیدن ، کرسیدن ، کرس و کریس شود.
ترجمه مقاله