ترجمه مقاله

کرش

لغت‌نامه دهخدا

کرش . [ ک َ] (ع مص ) به شکنبه درآوردن چیزی را. به شکنبه درآوردن چیزی و قول الرجل بعد ما کلفته امرا: ان وجدت الی ذلک فاکرش . گویند مردی گوسپندی کشت و آن را تکه تکه کرد و آن تکه ها را در شکنبه ٔ وی داخل نمود تا طبخ کندکسی به آن مرد گفت : کله ٔ گوسپند را نیز در شکنبه داخل کن . آن مرد گفت : ان وجدت الی ذلک فاکرش ؛ یعنی اگرراهی پیدا کنم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله