کرمانشه
لغتنامه دهخدا
کرمانشه . [ ک ِ ش َه ْ ] (اِخ ) کرمانشهان . (از آنندراج ). کرمانشاه :
پس از دوران دولتشه به کرمانشه یکی بنگر
چنان بینی مداین را که بی نوشیروانستی .
رجوع به کرمانشهان ، کرمانشاه ، کرمانشاهان و قرمیسین شود.
پس از دوران دولتشه به کرمانشه یکی بنگر
چنان بینی مداین را که بی نوشیروانستی .
طالب آملی (از آنندراج ).
رجوع به کرمانشهان ، کرمانشاه ، کرمانشاهان و قرمیسین شود.