ترجمه مقاله

کرم

لغت‌نامه دهخدا

کرم . [ ک ِ ] (اِ) هر حشره ٔ بری یا مائی و بحری را که به درازی گراید گویند و بغیر آن هم گاه اطلاق کنند. اسم انواعی از حشرات خرد و درشت غالباً دراز و باریک آبی و خاکی و هم آنچه بدین صفت ماند و در معده ٔ آدمی و دیگر جانوران نیز پیدا شود و هم آنچه مردارهای گندیده و هم آنچه در انواع میوه ها و اطعمه ٔ پخته و خام و دیگر چیزهای دیرمانده پدید آید. (یادداشت مؤلف ). شاخه ای از جانوران غیر ذی فقار را که شامل همه گونه های کرم اعم از طفیلی و غیرطفیلی می شود «کرمها» می نامند. این شاخه از جانوران ، شاخه ٔ پنجم تقسیمات سلسله ٔ جانوری را بوجودمی آورند. کرمها معمولاً دارای بدنی نرم و کشیده و استوانه ای هستند، برخی کرمها بدنشان از حلقه های متعدد درست شده [ مانند کرم خاکی ] و برخی دارای بندهای بسیار می باشند [ مانند کرم کدو ] و بالاخره برخی فاقد تقسیمات حلقوی یا بندبندی می باشند [ کرم کبد ] بدن کرمها معمولاً دارای یک طبقه پوشش ماهیچه ای نسبتاً ضخیم است که با انقباض و انبساط الیاف آن حیوان حرکت می کند. دستگاه هاضمه کرمها برحسب محیط زندگی این جانوران تغییر فاحش می یابد. مثلاً در کرم خاکی دستگاه گوارش کامل است و شامل دهان و لوله ٔ هاضمه و مخرج و غدد منضم به این دستگاه است ، ولی در نزد کرم کدو که بطریقه ٔ جذب اسمزی مواد غذائی را از داخل روده ها و سایر اعضای جانوران و پستانداران اخذ می کند دستگاه گوارش تقریباً از بین رفته است . به همین منوال است دستگاه گردش خون بطوری که در کرم خاکی یک دستگاه عالی و مشخص است و در کرمهای طفیلی از جمله کرم کدو این دستگاه از میان رفته . غالب کرمها در آب می زیند و دارای برنش می باشند که اکسیژن محلول در آب را جذب می نمایند. درکرم خاکی اکسیژن بوسیله ٔ همه ٔ مخاط بدن جذب میشود از این رو پوست بدن حیوان باید همواره مرطوب باشد تا زنده بماند. (فرهنگ فارسی معین ). جانوری دراز که دارای بدنی نرم می باشد. (ناظم الاطباء). جانوری غیر ذی فقار از شاخه ٔ کرمها. (فرهنگ فارسی معین ) :
کرم کز توت بریشم کند آن نیست عجب
چه عجب از زمی ار در دهد و گوهر بر.

فرخی .


گرچه نبود میوه ٔ خوش بی پشه و کرم
دهقان ندهد باغ به پشه نه به کرمان .

ناصرخسرو.


چون بفسرد [ عنبر ] و باد اورا به کنار دریا برد کرم بر وی گرد آید مرغان فروآیند تا آن کرمان را برچینند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
چون سگ و زاغ استخوانی خوردی اکنون همچو کرم
از تن خود گوشت می خور استخوان کس مخور.

خاقانی .


دردی است اجل که نیست درمان او را
بر شاه و وزیر هست فرمان او را
شاهی که بحکم دوش کرمان می خورد
امروز همی خورند کرمان او را.

کمال الدین اسماعیل .


- امثال :
کرم درخت از خود درخت است ، نظیر: آش چنار از چنار است و کرم پیل خود کفن خود تند بمعنی از ماست که بر ماست و آبگینه ز سنگ می زاید. (از امثال و حکم ).
- کرم ابریشم ؛ کرم بادامه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کرم پیله . (آنندراج ). کرم ایوب . (ناظم الاطباء).کرم بهرامه . غنج ابریشم . (فرهنگ فارسی معین ). نوزاد کرمی شکل پروانه ٔ کرم ابریشم است که پس از خروج از تخم بصورت کرمی می باشد که در سطح شکمی دارای اندامهای ظریف کوچک متعددی است و از برگ درخت توت تغذیه میکند. این نوزاد کرمی شکل را لارو کرم ابریشم نیز گویند که پس از آنکه نموّش به حد معینی رسید دور خود پیله می تند و در درون آن دگردیسی می یابد و پس از تبدیل شدن به پروانه پیله را سوراخ کرده از آن خارج می شود. پروانه ٔ کرم ابریشم جزو راسته ٔ پروانگان شبانه است و دارای شکمی بزرگ می باشد. از پیله ٔ کرم ابریشم قبل از آنکه پروانه آن را سوراخ کند الیاف ابریشم طبیعی تهیه می کنند و از آن پارچه های ظریف می بافند. (از فرهنگ فارسی معین ) :
گرچه یکی کرم بریشم گر است
باز یکی کرم بریشم خور است .

نظامی .


- کرم اوفتادن دندان ؛ کرم خوردن دندان . پوسیدگی دندان :
چون که دندان ترا کرم اوفتاد
نیست دندان برکنش ای اوستاد.

مولوی .


رجوع به کرم خوردن دندان شود.
- کرم بادامه ؛ کرم ابریشم . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرم ابریشم شود.
- کرم بهرامه ؛ کرم ابریشم . (فرهنگ فارسی معین ) :
کفن حله شد کرم بهرامه را
کز ابریشم جان کند جامه را.

رودکی (از فرهنگ فارسی معین ).


- کرم پلاس کسی بودن ؛ درصدد عیب جویی وی بودن . (آنندراج ). انتقاد نابجا کردن . (فرهنگ فارسی معین ) :
هر دو کرک لباس هم بودند
بلکه کرم پلاس هم بودند.

طالب آملی (از آنندراج ).


- کرم پنیر ؛ نام گونه ای از بندپایان به نام آکاروس سیرو که در داخل قالب پنیر لانه و از آن تغذیه می کند. (فرهنگ فارسی معین ).
- کرم پیله ؛ کرم ابریشم . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کرم بادامه . کرم ایوب . (ناظم الاطباء). دودالقز. کرم قز. کرم فیله . (یادداشت مؤلف ) :
بهمه شهر بود از آن آذین
در بریشم چو کرم پیله زمین .

عنصری .


همچو کرم سرکه که ناگه ز شیرین انگبین
بیخرد چون کرم پیله جان خود سازد هدر.

ناصرخسرو.


و آدمی را در کسب آن چون کرم پیله دان که هرچند بیش تند بند سخت تر گردد. (کلیله و دمنه از فرهنگ فارسی معین ).
کرم پیله هم به دست خویشتن دوزد کفن
خرمن خود را به دست خویشتن سوزیم ما.

سنائی .


رجوع به کرم ابریشم شود.
- کرم جگر ؛ کرم کبد.(فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرم کبد شود.
- کرم خاکی ؛ یکی از کرمهای خاکزی از رده ٔ کرمهای حلقوی که بدنش از انطباق و التصاق حلقه های متشابه تشکیل شده است . در هر حلقه از بدن حیوان چهار جفت تار ظریف ابریشم مانند وجود دارد. وی به کمک دوجفت تار شکمی روی زمین حرکت می کند. کرم باران . کرم لب جوی . کرم لوجوی . کرم لجن . خراطین . زغار کرمه . (ازفرهنگ فارسی معین ).
- کرم خوردن دندان ؛ کرم اوفتادن دندان . پوسیدگی دندان . پوسیدگی و عفونت انساج سخت دندان که با تغییررنگ ظاهری آنها همراه است در صورتی که پوسیدگی دندان مزمن شود عفونت قسمتهای نرم دندان یعنی مغز و مجاری ریشه ٔ دندان را نیز فرامی گیرد. (فرهنگ فارسی معین ).
- کرم رنگرزان ؛ قرمز. قرمزدانه . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به قرمز و قرمزدانه شود.
- کرم روده ؛ یکی از کرمهای طفیلی از رده ٔ کرمهای گرد که دارای بدنی استوانه ای با دو انتهای نازک است و بدنش فاقد حلقه می باشد. گونه ای از این کرم طفیلی انسان است و در روده ٔ اسب می زید. طول این کرم در گونه ٔ طفیلی انسان بین 15 تا 30 سانتی متر است وعرضش بین 2 تا 5 میلیمتر و معمولاً ماده ها از نرها بزرگترند. سر این حیوان دارای سه قطعه ٔ دندانه دار است [ مانند زالو ] و تخم حیوان بیضی شکل است . تعداد زیادی با هم می توانند در روده زندگی کنند. سیر تکاملی این کرم بدین ترتیب است که تخمها با مدفوع خارج می شوند و برای اینکه تخمها شکفته شوند باید مدت یکی دو ماه در خاک یا جایی مرطوب بمانند و بعد بوسیله ٔ آب یا سبزی وارد دستگاه گوارش انسان می شوند. تخمها بوسیله ٔلنف وارد دستگاه گردش خون شده به قلب می روند و از آنجا به ریه رانده می شوند. در همین مراحل است که تخمها مبدل به کرمهای کوچک می گردند. در ریه کرمها از نایژه و قصبةالریه بالا آمده از حلق وارد مری می شوند و در همین موقع است که موجب تحریک مخاط حلق شده سبب استفراعهای متوالی می گردند و امکان دارد که با استفراغ خارج شوند. کرم پس از آنکه وارد مری شد قدرت زندگی در دستگاه گوارش را می یابد و کرم بالغ را ایجاد می کند. کرم امعاء. کرم معده . آسکاریس . (فرهنگ فارسی معین ).
- کرم سرکه ؛ کرم که در سرکه تولید شود :
همچو کرم سرکه که ناگه ز شیرین انگبین
بیخرد چون کرم پیله جان خود سازد هدر.

ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 163).


- امثال :
کرم سرکه طعم عسل نداند . (امثال و حکم ). رجوع به کرم سک شود.
- کرم سفیدمهره ؛ نوعی صدف دریایی که از آن ناقوس سازند. (فرهنگ فارسی معین ).
- کرم سک ؛ کرم سرکه :
ز راه آگه نبودم همچو گمراه
چو کرم سک ز طعم شهد ناگاه
کنون زآن خفتگی بیدار گشتم
وز آن مستی کنون هشیار گشتم .

(ویس و رامین ).


رجوع به کرم سرکه شود.
- کرم سنجاقی ؛ کرمک . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرمک شود.
- کرم شب افروز ؛ کرم شب تاب . کرم شب چراغ . (آنندراج ). رجوع به کرم شب تاب شود.
- کرم شب تاب ؛ کرم شب چراغ . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کرم شب افروز. (آنندراج ). شب چراغک . (فرهنگ فارسی معین ). بتازی حباحب نامند. (ناظم الاطباء). حشره ٔ معروف بسیار خرد که شبها در هوا پرد و روشنی از بال و پرش ظاهر می شود و مثل چراغ بتابد. (آنندراج ). جانورکی است مختلف الشکل و الحجم ودارای انواع بسیار و بزرگتر و پرنورتر از همه نوعی است که در جزایر آنتیل مابین آمریکای شمالی و جنوبی خصوصاً در جزیره ٔ کوبا و ژامائیک یافت می گردد و مردم آنجا آن را در فانوس گذارده به سقف اطاق آویزان می کنند و در شب مانند چراغ می تابد و روشن می کند همه ٔ آن اطاق را و در روشنائی آن خیاطی و دیگر کارها را بجامی آروند و خانمهای این جزایر آن را برای زینت شبانه در لباسها و گیسوهای خود می گذارند و نیز زنهای رقاص چند عدد از این کرمها را بر لباسهای خود که از الیاف پوست درخت بافته شده نثار می کنند و چون در بین رقص دور زنند پرتو این کرمها در هم آمیخته گشته چنان بنظر می آید که یک دایره ای از شعله ٔ آتش بر دور آنها دوران می کند. (ناظم الاطباء). حشره ای است از راسته ٔ قاب بالان . نوع ماده ٔ این حشره بی بال است و دارای فسفرسانس مخصوص می باشد که شبها در تاریکی میدرخشد و موجب جلب حشرات نر میشود. (فرهنگ فارسی معین ) :
اگر کرم شب تاب آتش نماید
از آن آتش انس و سنائی نباشد.

خاقانی .


به یک خنده گرت باید چو مهتاب
شب افروزی کنم چون کرم شب تاب .

نظامی .


پیش مردان آفتاب صفت
به اضافت چو کرم شب تابی .

سعدی


کرم شب تاب پیش چشمه ٔ آفتاب چه تاب آرد. (دولتشاه سمرقندی از امثال و حکم ).
- کرم شب چراغ ؛ کرم شب تاب . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به کرم شب تاب شود.
- کرم قرمز ؛ قرمزدانه . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به قرمزدانه شود.
- کرم کار ؛ کسی که دایماً به کار مشغول است . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرم کاری بودن و کرم کار داشتن شود.
- کرم کاری بودن ؛ آگاهی بسیار از آن داشتن . سخت آگاه از آن وعظیم ماهر بدان و نیک دانا به آن کار بودن . مطلع ازتمام جزئیات آن بودن . سخت نیکو دانستن آن . (یادداشت مؤلف ).
- کرم کاری داشتن ؛ خارخار کار داشتن و نیز گویند کرم این کار است یعنی ماهر و بلد این کار است . (آنندراج ). علاقه ٔ بسیار بدان داشتن .(فرهنگ فارسی معین ) :
چو خارد پشت زخم خویش [اسب ] بسیار
عجب مشمر که دارد کرم این کار.

امیر یحیی شیرازی (از آنندراج ).


صبر کردن به صفای تو بسی مرغوب است
کرم این کار مرابیشتر از ایوب است .

مخلص کاشی (از آنندراج ).


رجوع به خارخار شود.
- کرم کبد ؛ یکی از کرمهای طفیلی از رده ٔ کرمهای پهن که در مجاری صفراوی و کبد گوسفند می زید. کرم جگر. (فرهنگ فارسی معین ).
- کرم کتاب ؛ آنکه دایم کتاب مطالعه کند. (از فرهنگ فارسی معین ). کتاب شناس .
- کرم کدو ؛ یکی از کرمهای طفیلی از رده ٔ کرمهای پهن که عموماً انگل دامها و دیگر پستانداران و انسان می شوند. کرم کدو دو گونه ٔ مهم دارد: یکی کرم کدوی قلاب دار یا تنیای مسلح که میزبان واسطه اش خوک است و بوسیله ٔ خوردن گوشت نیم پخته ٔ این حیوان به انسان سرایت می کند. دیگر کرم کدوی بدون قلاب یا تنیای غیرمسلح که میزبان واسطه اش گاو است و بر اثر خوردن گوشت گاو نیم پخته انسان مبتلا می شود و در مملکت ما این گونه بیشتر شایع است . چون با خوردن تخم کدو بمقدار 50 تا 100 گرم مقداری از این کرم از روده دفع می شود، بدین جهت قدما خیال می کردند که خود تخم کدو موجب ایجاد این کرم است [ وجه تسمیه به همین علت است ] تنیا. حب الدیدان الطوال . حب القرع . (از فرهنگ فارسی معین ).
- کرم گذاشتن سر ؛ سری چرکین و ناشسته داشتن ؛ سرش کرم گذاشته یعنی چرکین و ناشسته است . (یادداشت مؤلف ).
- کرم معده ؛ کرم امعاء. کرم روده . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرم روده شود.
- کرمهای حلقوی ؛ کرمهای زرفینی . رده ای از شاخه ٔ کرمها که بدنشان از انطباق حلقه های متوالی بوجود آمده است ، مانند: کرم خاکی و کرمهای پرتار دریایی . (فرهنگ فارسی معین ).
- امثال :
مثل کرم لول زدن ؛ بسیار حرکت کردن و جنبیدن .
مثل کرم معده ؛ باریک و سفید بی ملاحت ؛ سخت لاغر و باریک و با رنگی پریده .(یادداشت مؤلف ).
|| نوزاد حشرات که دارای بدنی نرم و دراز و کرم مانند هستندو هنوز بصورت حیوان بالغ درنیامده اند در تداول عامه به نام کرم خوانده می شوند. (فرهنگ فارسی معین ). || در تداول زنان ، حسد: کرم نیست اژدهاست ؛ یعنی حسدی فوق العاده است . (یادداشت مؤلف ). || خارخار. (آنندراج ).
ترجمه مقاله